تربچه باز میگردد

سلام

تابستون رنگی رنگیتون به خیر:)

حال و احوال چه طوره؟

یه مدت طولانی نبودم که شدیدا درگیر درس و دانشگاه و امتحانات و هسر داری:) و بچه داری بودم_مورد اخر رو اغراق کردم_

من خوبم

همسرمم خوبه

زندگی جریان دار و ما شاد تر از همیشه داریم با مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم:)

از این به بعد هر روز یا هر هفته روزانه هامو مینویسم.

کسایی که هنوز هستن اعلام حضور کنن ببینم چند چندیم:)

#شادی_های_دو_نفره

  • تربچه;)
  • جمعه ۱۱ تیر ۹۵

حرف زیاده ولی حسش نیست....


بیخودی نیست که اسم گل ها را از اسم زن ها انتخاب کرده اند ، مثلا آقا هوشنگ جز یک سبیل پر پشت چه دارد که بتواند اسم یک گل باشد ، گل ظرافت دارد ، ظرافت در رنگ ، نقش و دیگری در بو 
زن ها هم همینند 
همه ی گل ها آنقدر ها هم که باید زیبا نیستند ، و بعضی خیلی زیبا هستند و آنقدر که باید عطر خوشی از خودشان متساعد نمی کنند ، یکی هم که زیباست و خوشبو شاید آنقدر ها عمر نکند ، زن ها همه شان گلِ گلند 
یکی زیباست که چشم های همه را خیره می کند ، یکی مهربانی اش جلوه می کند ، یکی دست پخت دارد بیا و ببین ، یا مثلا یکی آنقدر خوش ذوق است ، سبزی پلو را میریزد توی سینی قلم کاری شده ی اصفهان ، ماهی شکم پر را طوری می آراید که ماهی بیچاره اگر جان داشت حتما یک سلفی می گرفت ، یکی هم فقط بلد است حرف بزند ، همین خوب حرف زدن ، کم چیزی نیست ، اینکه خستگی یک شب کشیک را با دو کلمه از تن آقا در کند آخرِ همه ی ظرافت هاست ، بعضی خانم ها هم هستند اهل ساز و آواز و دهل ، یک چنگی به تار بزنند ، قند توی دل مردشان آب می کنند ، یک زن هایی هستند چشم هایشان حکم سلاح دارد ، با همان ریملی که از دوشنبه بازار خریده اند تو را به رگبار می بندند ، دیده اید بعضی گل ها هستند برگ هایشان بهتر از خودشان ، بعضی زن ها هستند موهایشان بهتر از صورت ساده شان ، همین موهای مشکی رنگ نخورده را بلند می کنند ، می گذارند میان یک گلِ سر توپ توپی و تو هلاک می شوی
زن ها همه از دم گل تشریف دارند ، شما ببین کدام بیشتر به گلدان دلت می آید ، آب و نان از تو ، ریشه از او ، و به همین سادگی عشق گل می کند.
.
#مسعود_ممیزالاشجار

  • تربچه;)
  • دوشنبه ۳ خرداد ۹۵

باشه قبوله هر چی که تو بگی فقط نـــرو:)

سلام

من اومدم با کلی انرژی مثبت:)

عشق جانم امروز ساعت 4 رفت #طبس ماموریت و از اونجایی که ما از تاریخ محرمیتمون یعنی 19/11/1394 تا حالا هیچ روزی نبوده که اصلا همدیگه رو نبینیم.حتی اگه شده اخر شب یا 5 صبح یا... همو دیدیم حتی کم.این شد که مامی و ددیمو راضی کردم تا ما هم فردا صبح عازم بشیم تا هم یه زیارتی بکنیم و همم از دلتنگی فرار کنیم:)

در مورد هدیه روز مرد باید چیزی نمیگم.عکس زیر گویای همه چیز هست:

فقط این نکته رو بگم که ادکلن تی رز و اون پیراهنی که تو نایلونه ماله ددیمه:) و اون پارچه ها و دو تا جورابا مال ددی و بابی شوهیه و پیراهن سفید-سورمه ایه+دو تا تیشرت+ادکلن ویکتور+یکی از جورابجات مال آقامونه:دی

خلاصه که چون تجربه نداشتم هر چی اون مدت تو بازارا و مغازه ها دیدم خریدم:دی

4 اردیبهشت تولدم بود که عشق جانم لطف کرد و منو بسی سورپرایز کرد و یه کیک بــــزرگــــ یا یه تولد خیلی باحال و بزرگ واسم گرفت که کلی خوش گذشت

و از اونجایی که کنجکاویتونو درک میکنم واستون عکسم گرفتم:)


اون دختره که رو کیکه خودمم:دی

عکسمونم لــــو رفت:/ یادم رفت شکلک بزارم جاش:(

گل و قاب عکس هم که توضیح لازم نداره.اون کادو ها همون کادوهای عکس بالاست که همشونو نشستم و دونه دونه کادو کردم:)

و عکس آخر هم گوشی جدیدم+النگو که هدیه تولدم از طرف عشق جانم بود میباشد:)

یه سری عکسای دیگه هم هست که تا شب تو یه پست دیگه میزارم واستون:)

اینا واجباش بود

بفرمایید توت سیاه:


واسه دیدن یه سری عکس های دیگه هم تشریف ببرید اینجا==>{کلیک}

عنوان:{کلیک}

  • تربچه;)
  • چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۵

منو یه عالمه حرف...نیست نای گفتنش

سلام

اومدم بگم بنده چند روزه کاملا تحت تاثیر ماجرای ساسی اینام:دی

و به همین دلیل یه کم ان نرمال رفتار میکنم:)

زیاد به دل نگیرید:)

قضیه پست قبلم خیلی با کامنتاتون کمک کردین.در بد ترین موقع اون پستو ارسال کردم و در بهترین موقع کامنتای پر مهرتون رسید:)

که یه چیزایی رو برام روشن کرد:)

و یه تصمیمایی گرفتیم:)

پست قبلو پیشنویس میکنم:)

اینم موقته

میام و پر انرژی مینویسم:)

مرسی که همیشه در صحنه هستید

  • تربچه;)
  • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۵

بازم از اون پستایی که شما باید بهم مشاوره بدین:)

سلام:)

هنوز فرصت نکرم کامنتای پست قبلو تایید کنم

ولی این یه پست فوریه

یادتونه موقع خاستگاریم چه قد کمکم کردین؟؟؟و ازتون سپاس گذارم

حالا هم کمک میخوام:)

چند روز دیگه روز مـــرده

و من نمیدونم واس همسرم چی بگیرم

هدیه های روز زن رو هم پست قبل دیدین

حالا من بضاعتم در اون حد نیست

شما حداقل بودجه رو لحاظ کنید:دی

یه چیزی که خاص باشه و خوشش بیاد و براش بمونه:/

از تجربیاتتون بگید

i need help:|

  • تربچه;)
  • چهارشنبه ۲۵ فروردين ۹۵

نکته ای که بهتره مد نظرتون باشه

وقتی کسی حالش بده بهش نگید
ای بابا اینم می گذره، نگید درست می شه، سعی نکنید با جوک های مسخره بخندونیدش.
نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد. غصه داره. می فهمید؟ غصه.
براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنید.
از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستید که باید حرف بزنید.
شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید یا بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. 
براش چایی بریزید. یک چیزی که دوست داره بپزید و بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید. فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
شما جای اون آدم نیستید. شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.
نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره. بله... بتمرگید و سکوت کنید.
اگه دلش خواست خودش حرف می زنه!

  • تربچه;)
  • دوشنبه ۲۳ فروردين ۹۵

وقتی نیمه گمشدت بگه کیک دوست دارم....


سلام:)

من اومدم با کلی انرژی مثبت

مرسی که اینقدر خوبید.دیروز با خودم میگفتم دوستای مجازی من واقعا معرکن و با بقیه فرق دارن و واقعا تز لایک=لایک و فالو=فالو و کامنت= کامنت رو لگد مال کردن و با وجود همه بی معرفتی های من وبلاگمو تنها نمیزارن و با کامنتای قشنگ و پر مهرشون کلی انرژی مثبت رو روونه قلب من میکنن:)

اولش بگم کیک بالا رو توی تعطیلات عید درست کردم و قرار بود روش هلو کیتی باشه.ولی خوب چون عجله داشتم تا با همسر جان برم مهمونی صورتش افتاد و لباسش موند.خوب اینم یه مدله دیگه:دی

عیدتون چه طور گذشت؟

اولین سال نو متاهلی واسه من این قدر خوب و پر خاطره گذشت که دلم نمیخواست هیچ وقت تموم بشه:)

شیش روز اول عیدو که درگیر دید و بازدید خونه اقوام من و همسرم بودیم و از روز شیشم جاتون خالی رفتیم زیارت و پا بوس آقا:)

از اونجایی که 5 عدد دایی همسرم هم مشهد بودن رفتیم دیدنشون و کلی هم ازشون کادوهای خوشکل موشکل گرفتم.مثل لباسای بافتنی که زن دایی مهربون شوهر جان بهم هدیه داد و پلاک *جواد*ی که اون یکی زن دایی دادن و.....

روز اخرم مامانم اینا برگشتن بیرجند و من و همسرم و خونوادشون موندیم:)

البته یه کم بهم سخت گذشت و شوهر جانو اذیتت کردم:(اما خوش گذشت:)))

روز زن هم مشهد بودم دور از مادر و در کنار همسر:)

خلاصه واستون بگم همون روز همسر جان لطف کردن یه کیف پول بنفش❤ بهم هدیه دادن:)

و منم فکر کردم این همشه

اما نگو که عشق جان قصد سورپرایز کردن منو داشته و دو روز بعد سیزده بدر در یک عمل کاملا غافلگیرانه یه گوشی موبایل بهم هدیه داد:)

و منم کلی ذوق زده شدم و نمیتونستم حتی حرف بزنم تا ازش تشکر کنم....

خدا رو شکر همه چیز خوبه:)

زندگیم بعد از متاهل شدن کم کم داره به آرامش و ثبات میرسه

نیمه گمشده امروز رفته ماموریت و الانشم کلی دلتنگشم:(

خواهر جانم مریضه و حالش بده:(

+امروز از سر دلتنگی و بی حصلگی دست به کار شدم و کیک درست کردم:)

++اینم عکس کیک و بافتنی ها و گوشی جدید و کیف پول:)پرانتز باز-عکس همه چیزایی که تو پست دربارشون گفتم-پرانتز بسته

  • تربچه;)
  • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

:)

زن ها فریب کارترینند ...
همه چیزشان را پنهان میکنند 
تنهایی را 
دلتنگی را 
گریه ها را 
دوست داشتن را
زن ها قوی ترینند ...
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید 
درد که دارند به خود نمیپیچند 
نهایتا تسکین درد یک زن ....
گریه های یواشکی ست ...
زن بودن درد سختیست....

+کلی حرف هست:)
++ایشالا تو پست بعدی
  • تربچه;)
  • جمعه ۱۳ فروردين ۹۵

تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن.....


سلام بر همه

دلم نیومد توی این تاریخ قشنگ وبم بدون پست بمونه:|

این شد که دست به کار شدم:)

بهار همه مبارک:)

امیدوارم سال  1395 براتون پر از شادی و خیر و برکت باشه

کلی ارزو های خوب خوب برای این سال واستون دارم:)

ان شاالله ما هم توی این سال جدید 

بتونیم اخلاقا و رفتارای بدمونو کنار بزاریم و نو بشیم

همه بی خونه ها خونه دار بشن

بی ماشینا ماشین بخرن

فقیرا پولدار بشن

و پولدارا پولدار تر بشن

بیکارا کار پیدا کنن

بی اولادا دامنشون سبز بشه

مریضا شفا پیدا کنن

کنکوریا جاهای خوب خوب قبول بشن

دل همه شاد و لب همه خندون باشه

خلاصه کلی ارزوهای خوب خوب توی این سال جدید براتون دارم:)

  • تربچه;)
  • يكشنبه ۱ فروردين ۹۵

میخندی و توی دلم غوغاست:|حسی مثل تحویل سال نو....

سلام

تعجب نکنید این قدر زود زود دارم پست میزارم:دی

فقط اومدم عکس بالا رو سنجاق کنم به خاطرات پست قبل

بعدا مفصل براتون خاطرات روز ماهگردو تعریف میکنم:)

دفتر سیمی هم همون روز گرفتیم.به همراه اون متفرعاتی که ملاحظه میفرمایید:)

+تقویم تاریخم سمت چپ اضافه کردم:)

ما بریم که کلی کار داریم:)

فکر کنم این پست اخرین پست سال 1394 باشه

خوبی بدی تو این سال از این حقیر دیدید حلال کنید

دوستتون دارم

مواظب خودتون باشید:)

  • تربچه;)
  • پنجشنبه ۲۷ اسفند ۹۴

چه قد خوبیم مــا:)

سلام:)

پنج روز مونده به عیدتون به خیر:)

طبق معمول معذرت میخوام بابت سر نزدنم:(این مدت این قدر درگیر بودم که حتی وقت نکردم کامنتای پست قبلو جواب بدم....

امروز 25 اسفند ماه اولین ماهگرد عقد من و همسرمه:) راستش واسه امروز خیلی ایده و برنامه داشتم ولی الان اصلا حوصله هیچکاری رو ندارم.میخواستم خودم یع کیک توپ بپزم ولی با این روال باید بریم کیک بخریم:)بهـــتـــر:)میخواستم برم واسه شوهی هدیه بگیرم ولی به دلیل پست قبل:دی فعلا کسری بودجه دارم:)

توی عکس بالا تعدادی از هدایی که توی این ماه از همسرم دریافت کردم رو مشاهده میفرمایید.پرانتز باز-شکلات و چایی هدیه نیستنا-پرانتز بسته:)

اونایی که وسط کادر هستن هم کیک پاپ  میباشد که حوصله نکردم چوبی درست کنم:) 

این ماهگرد که خواب موندم و شوهر جان پیشئستی کرد اول تبریک گفت=>[کلیک] ایشالا ماهگرد بعدی من اول بشم:دی

این روزا خوبم.یه کم ناراحتم یه کمم خستم ولی خدا رو شکر خوبم.بیشتر دردام روحیه که اونام ایشالا با گذر زمان خوب میشه:)

چه قد خوبه که همسرت پایه همه دییوونه بازیات باشه و حاضر شه بعد از یه هفته کاری خسته کننده که اغلب روزاش تا ساعت شیش سر کار بوده و فقط یه جمعه وقت استراحت داره پاشه پیاده باهات بیاد بند:)

وای که چه قدر خوش گذشت:)البته اگه پادرد های شب بعد منو نادیده بگیرید:)

اینم منو و آقامون همین الان یهویی توی راه:)

نکته یک:کسی ازمون عکس نگرفت:|خودمون دوربینو گذاشتیم رو تایمر تا ازمون عکس بگیره:)

نکته دو:من هنوزم واسه عیدم هیچی نخریدم:(یعنی هیشکی هیچی برام نخریده:(

نکته سه:امروز به پیشنهاد یه عزیزی فیلم سینمایی نهنگ عنبرو دیدم:)خیلی قشنگ بود.پیشنهاد میکنم حتما ببینید:)

نکته چهار:{کلیک}

نکته پنج:کلیک بالا اهنگ ب مثل بهار:)حسین توکلی.حجم:2.51mb

نکته شیش:کامنتای پست قبلو هر کی نخونده بره ببینه.تجربه میشه واسه ایندش:دی خیلی اموزنده بودن.فقط به یه نکته رسیدم که یه کمش برمیگرده به سنت ها و رسم و رسوم و شهر به شهر و حتی ادم به ادم فرق داره...

نکته هفت:دلم براتون تنگ شده بود

نکته هشت:کسی از صاب خونه خبر نداره؟

نکته نه:مرسی که هستید

نکت ده:یا علی:)

  • تربچه;)
  • سه شنبه ۲۵ اسفند ۹۴

دغدغه های فکری خر است:|فاینال خر تر:(


سلام علیکم

بفرمایید ژله رولی:)

خوب هستید؟

احوالاتتون؟

میبینم که نزدیک عیده و همه در حال تلاش و تکاپو واسه خرید عید

این وسط من طفلی گیر کردن باید با همسر برم خرید؟با پدر برم خرید؟با خونواده شوهر برم خرید؟رومم نمیشه به هیشکدوم بگم:|

دهنمم سرویس شده.هی به خودم میگم عیبی نداره

یا مثلا فردا فاینال دارم ولی شهریمو هنو پرداخت نکردم

نه روم میشه به ددی بگم بره پرداخت کنه نه روم میشه به شوهی بگم:|

باز خوبه ددی سر برج یه مبلغی میریزه به کارتم وگرنه که میمردم.ولی خب حس خوبی ندارم که هنوزم از بابام پول تو جیبی میگیرم.این اقامونم که فکر میکنه من ماهی ام و ابشش دارم و پول لازمم نمیشه:دی

خودمم که کلا گیجم اخه نمیدونم باید خرجکردمو از پدرم بگیرم یا همسرم؟یکی بیاد تکلیفمو روشن کنه:|

ببخشید این پست اصلا قرار نبود در مورد این موضوع صحبت کنه.خودش بچه بدی شد:(

حالا شما نظراتونو بگید شاید پیشنویسش کردم و عکسو گذاشتم پست بعدی:)

ببخشید که نمیرسم زود زود بهتون یر بزنم و کامنتا رو هم دیر به دیر تایید میکنم:|

به جز همون مورد بالا خدا رو شکر همه چیز بینمون خوبه و با هم دیگه داریم نهال عشق که بینمون به وجود اومده رو به یه درخت خوب و بزرگ و پربار تبدیل میکتیم:)

ممنونم بابت دعاها و کامنتای قشنگتون

+جهت پیشدستی کردن در پاسخ به کامنت ها:

طرز تهیه ژله رولی:

[کلیک]

  • تربچه;)
  • جمعه ۱۴ اسفند ۹۴

اولین پُست متاهــــلی:)

سلام:)

یه پست طولانی نوشتم و کلی حرف زدم ولی خب ثبت نکردم و پرید

خوبید؟

چه خبرا؟

دلم براتون تنگ شده بود.

وای که من عاشق ارامش اینجام:)

چه خبر انتخابات؟ما که رفتیم و رای دادیم:دی

از زندگی متاهلی براتون بگم همه چیز بین من و همسرم خوبه اما یه چیزی خیلی اذیتم میکنه اونم اینه که پدرم هنوز قلبا راضی به این ازدواج نیست:(

هر چند که من عقد کردم و اون مرد الان دیگه رسما و شرعا و قانونا همسر منه اما دل بابام راضی نیست و این خیلی منو ناراحت و نگران میکنه:(

البته میدونم یعنی مطمئنم که از دوست داشتن زیادیشه چون نگرانی هاش کاملا طبیعیه و من حساشو کاملا درک میکنم

اما نمیدونم باید با این وضعیت چیکار کنم:|

تو رو خدا دعا کنید درست بشه این قضیه و دل بابام نرم بشه:|

بقیه چیزا تقریبا رو به راهه

یعنی از اونجایی که من ادم بسیار منعطفی هستم میتونم خودمو با شرایط و موقعیت های عجیب غریب و تازه وفق بدم.

یه چیز دیگه هم هست نمیدونم چرا اصلا خونه مادر شوهرم احساس راحتی نمیکنم.یعنی دلم میخواد هر چی میشه کمتر برم و اونجا خیلی موذبم:|

دلمم خیلی زود زود واسه مامان و بابام تنگ میشه:|||

وای من خیلی حرف دارم.ولی ترجیح میدم کمتر حرف بزنم و حرفامو بزارم تو پستای بعدی بگم:)

عکس بالا کاپ کیک رنگین کمانه

اولین شیرینی که بعد از کلی مشغله وقت کردم دو سه روز پیش درست کنم:)

مزش خوب بود فقط یه کم سفت شده بود.

  • تربچه;)
  • جمعه ۷ اسفند ۹۴

آره قاطی فرشته هاییم ولی شیطونیم ما

دیروز در تاریخ 19/11/1394

ساعت چهار بعد از ظهر

مزار شهدا

رو به روی قبر مطهر یکی از شهدا

دوستتون رفت قاطی مرغا:)

+البته محرم شدیم فقط.بقیه کارا و مراسما موند واسه یکشنبه تولد حضرت زینب:)

++پیشاپیش معذرت بابت تایید نشدن همه کمنتای پشت قبل.بسیار بسیار درگیر بودم و هستم:|

==>اولش با ایده مزار شهدا مخالف بودم ولی وقتی رفتم خیلی خوشم اومد:)

+++دیروز برای اولین با تنها با همسر جان رفتم خونه مامی شوهی:)

  • تربچه;)
  • سه شنبه ۲۰ بهمن ۹۴

ستارهای روشنی که قسمت نیست خاموش بشن:|

امروز همشونو خاموش میکنم:)

قــول

  • تربچه;)
  • چهارشنبه ۱۴ بهمن ۹۴

هرچه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست:|خو نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نه


بفرمایید قطاب:)

امرو ظهر خوابم نمیبرد

میخواستم کیک سه رنگ درست کنم گفتم بیخیال این رنگ های خوراکی مضر بشم حداقل بین دو تا کیک رنگی دو هفته فاصله بشه:)

به اندازه کافی مواد مضر از طریق رد ولوت به بدن خونواده وارد کردم:دی

دیگه گفتم این دفعه بزنم تو خط شیرینی سنتی:)

و این شد حاصل کار

بچه ها قطاب

قطاب بچه ها

طرز تهیه آسونه:)

فقط علاقه میخواد و حوصله:)

دست به کار بشید

+دارم به دستورای آشپزیم یه سر و سامونی میدم تا همشونو بزارم توی وبلاگ تا هم خودم بتونم بعدنا ازشون استفاده کنم هم به درد اون دو سه نفری که شاید در آینده تصمیم دارن درست کنن بخوره:)

++دیروز یه روز بسیار بسیار عالی بود هر چند آخرش یه کوچولو تلخ شد ولی خیلی از اولین ها برام اتفاق افتاد:)

+++اینم قطاب های خودم پز از یه نمای دیگه:)

یه سری از عکسا رو که حوصله نکردم بزارم تو وبلاگ گذاشتم اینستا

یه سری یا رو هم که گذاشتم وبلاگ حوصله نکردم بزارم اینستا

کلا اینجا همه چی درهمه:)

به دل نگیرید:)

*عنوان مخاطب خاص نداره:)متن شعرو خیلی دوست دارم

در پناه حق:))

  • تربچه;)
  • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

چالش عکس کارنامه:)

خوب 

همه نمره هام اعلام شد:)

روزی که پستِ چالش کارنامه نمو رو دیدم با خودم گفتم من عمرا عکس کارناممو بزارم:|

ولی جرئت به خرج دادم و این حرکت بزرگ رو انجام دادم

مدار منطقی رو که همه افتادن:دی

اخه امتحان اصلا یه وعضی بود:(

ولی ریاضیات داغونم کرد:(

آشفتم کرد:(

خرابم کرد

هی گفتم دعا کنید دعا کنید

دعا نکردید این شد:دی

{کلیک}

این اهنگ کلیک فول اف انرژیه ها

اصلا بترکون:)

کارنامم برای جلوگیری از ابروریزی گذاشتم ادامه:دی

به روی خودتون نیارید دیگه

شما که همه میدونید چه قدر این ترم مشغله فکری در خصوص اون موضوع خاص رو داشتم و هنوزم دارم:|

تازشم درسامم خیلی سخت بود.استادا هم خیلی سخت میگرفتن:(

هر کیم گفت تنبل پیشاپیش بگم خودتی:)))

پ.ن:ببخشید که کم سر میزنم.به خدا خیلی درگیرم.این چهل تا ستاره روشنو تا خاموش میکنم باز روشن میشن:|سر فرصت میام میخونمتون:)

  • تربچه;)
  • يكشنبه ۱۱ بهمن ۹۴

پست موقت:|

سوال فنی:)

آیا این که من وبلاگ مینویسم به نیمه گمشده مربوطه؟

یعنی باید بهش بگم که وبلاگ مینویسم و نظرشو بپرسم؟

چون شاید درآینده بخوام خاطراتمونو هم اینجا ثبت کنم و این موضوع به نحوی به ایشون هم مربوط میشه:دی

و اینکه اگه گفت دوست ندارم وبلاگ بنویسی(که عمرا اگه بگه:دی)آیا وبلاگ نویسی رو کنار بزارم؟

چون با توجه به پیشرفتی که تا الان داشتم این قد جو گیرم که اگه بهم بگه بمیر هم میمیرم:دی

  • تربچه;)
  • شنبه ۱۰ بهمن ۹۴

خاطره یعنی سکوت یعنی عذاب خاطره درد منه تو بیداری و خواب:|

دوباره سلام:)

دینگ دینگ اینم کیک قرمز مخملی من:)

چه طوره؟

میدونم به خوبی عکس پست قبل نشده ولی خوب اینم ورژن هدا گونشه:دی

از اونجایی که حجم تک تک عکسا خیلی زیاد میشد گذاشتمشون کنار هم تا هم همه رو سر جمع یه جا داشته باشم و هم حجمش خیلی کم بشه:)

فقط فر میزون نبود زیاد پف نکرد یه سمتش بیشتر پف کرد یه سمتش کمتر که مجبور شدم لایه روشو ببرم تا سطحش یکسان بشه:)

از اونجایی که حسو حال درست کردن خامه فرم گرفته رو نداشتم و از اون طرف توی رسپی اصلی هم کیکو با کرم چیز فراستینگ پوشیده بودن و ددی بنده پنیر خامه ای دوست ندارن بر آن شدیم وتنبلی ترین راهو انتخاب کردیم و در عرض دو دقیقه یه رویال آیسینگ تُپل درست کردیم مالیدیم روش:)

از مزشم نمیگم هم دهنتون آب میوفته هم تعریف از خود میشه:)

عکس نی نی خاله ادامه مطلب:)

تشریف ببرید:))

+عنوانم چیز خاصی نمیگه کلا:)حاصل افکار پریشان نویسندست:دی

  • تربچه;)
  • جمعه ۹ بهمن ۹۴

میگما قــرمــز هم رنگ قشنگیه ها:)



همه چیز امادست:)

میریم که درست کنیم که کیک رد ولوت:)

انتخاب واحد داره به صورت کاملا فجیعی پیش میره:(

در حالی که از امروز شروع شده فقط دو تا نمره تایید شده

که اونا هم نه پیشنیازن نه همنیاز

و درس های ضروری هنوز تایید نشده:(

امیدوارم زود تر همه چیز درست بشه:)

حالمم خوبه

ایام به کام و زندگی بر وفق مراد

دقیقا داره همون اتفاقی میوفته که همیشه دوست داشتم بیوفته:)

از اونجایی که در امر خظیر اشپزی زیاد نمیشه به دستورات سایت های داخلی اعتماد کرد

ترجیح میدم دستورای کیک ها رو از اینجا بردارم:)

هم عکس داره هم واضح توضیح داده:|

همم به تقویت زبانم کمک میکنه:)

نتیجه کیک رو توی پست بعدی اعلام میکنم

خدا کنه خوب بشه و نخوره تو ذوقم:)

نمیدونم چرا حالم الکی این قدر خوبه

عصر جمعتون به خیر و شادی:)

  • تربچه;)
  • جمعه ۹ بهمن ۹۴
♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحیمْ♥
وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ✿
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ ✿
💋💋💋💋❤💚💜💙💕💖💞😍😘
اینجا من مینویسمـ❤
روزانه هایمـ را❤
خستگی هایمـ را❤
شادی هایمـ را❤
اتفاقات را❤
مطالب جالبی که جایی میخوانمـ❤
همه و همه را مینویسمـ❤
تا زنده امـ مینویسمـ❤
+با ما همراه باشید❤
💋💋💋💋❤💚💜💙💕💖💞😍😘
پیام‌های‌ کوتاه
پیوندهای روزانه