سلام:)

یه پست طولانی نوشتم و کلی حرف زدم ولی خب ثبت نکردم و پرید

خوبید؟

چه خبرا؟

دلم براتون تنگ شده بود.

وای که من عاشق ارامش اینجام:)

چه خبر انتخابات؟ما که رفتیم و رای دادیم:دی

از زندگی متاهلی براتون بگم همه چیز بین من و همسرم خوبه اما یه چیزی خیلی اذیتم میکنه اونم اینه که پدرم هنوز قلبا راضی به این ازدواج نیست:(

هر چند که من عقد کردم و اون مرد الان دیگه رسما و شرعا و قانونا همسر منه اما دل بابام راضی نیست و این خیلی منو ناراحت و نگران میکنه:(

البته میدونم یعنی مطمئنم که از دوست داشتن زیادیشه چون نگرانی هاش کاملا طبیعیه و من حساشو کاملا درک میکنم

اما نمیدونم باید با این وضعیت چیکار کنم:|

تو رو خدا دعا کنید درست بشه این قضیه و دل بابام نرم بشه:|

بقیه چیزا تقریبا رو به راهه

یعنی از اونجایی که من ادم بسیار منعطفی هستم میتونم خودمو با شرایط و موقعیت های عجیب غریب و تازه وفق بدم.

یه چیز دیگه هم هست نمیدونم چرا اصلا خونه مادر شوهرم احساس راحتی نمیکنم.یعنی دلم میخواد هر چی میشه کمتر برم و اونجا خیلی موذبم:|

دلمم خیلی زود زود واسه مامان و بابام تنگ میشه:|||

وای من خیلی حرف دارم.ولی ترجیح میدم کمتر حرف بزنم و حرفامو بزارم تو پستای بعدی بگم:)

عکس بالا کاپ کیک رنگین کمانه

اولین شیرینی که بعد از کلی مشغله وقت کردم دو سه روز پیش درست کنم:)

مزش خوب بود فقط یه کم سفت شده بود.