ای بابا من هر وقت دلم هوس وبلاگ کرد امتحان رانندگی داشتم:))

بله خب پنج شنبه امتحان دارم و چشمم اب نمیخوره قبول بشم چون تمرین ندارم و اعتماد ب تفسم هم نزدیک ب صفره

دقیقا پونزد روز دیگه عروسیمونه:)

خوبه مرتب چیده شده فقط مونده یخچال و لباس ها
آرایشگاه واتلیه ولباسم هم اوکیه

رقص م بالاخر یاد گرفتم و فقط مونده هماهنگ شدنم با جیم:)

کلاس های دانشگاه تق و لقه و فردا دیگه نمیرم

استرس دارم ولی اونقدر ازار دهنده نیس بیشتر دلم میخواد برم تو دل ماجرا و تجربش کنم:)))))

حس و حال عروس بودن و در رکز توجه بودن ور زیاد دوست ندارم دلم میخواد روز تر عروسی تموم بشه و منم برم تو حاشیه و یکی دیگه بیاد رو رینگ و مشت بخوره:)

امشب هم ک چارشنبه سوری بود و من طبق سنت هر سال خونده موندم یه کم کسل تز بقیه سال ها

چون مامان و بابا دو طرفم خوابن و منم جلو تی وی و لپ تاپ لش کردم

مهلا هم توی اتاق طبق معمول توی گوشیه

موسسه؟اونم خوبه و دیروز جلسه اخر اینور سال بود

از تابستون که دارم میرم همچنان مدیر موسسه همون یه کلاس رو بهم داده و خب منم اعتراض نمیکنم یه جورایی به جوجه ها وابسته شدم:)

اما دیگه دستم رو خوندن و کنترلشون یه مقدار سخت شده

از بعد از عید قصد داشتم برم آبزرو خانه زبان تا تابستون صبح ها اونجا کار کنم اما همکارم دیروز بهم گفت که خانه زبان تابستون تعطیله:(

به هر حال نمیدونم چی میشه ولی خب امیدوارم هر چی میشه خوب بشه و به صلاحم بشه:)

هفت فروردین عزیزم

زودتر بیا و به خوشی تموم بشو