امروز اولین روز از نحس ترین هفته ماه است.

امروز کلی کمردرد و دلدرد داشتم

و از همه بد تر از صبح هم دانشگاه بودم تا همین الان

دو هفته پیش همینطوری یهویی به دوستام گفتم شاید محرمو چادر بپوشم اونام گرفتن و ول نکردن و گفتن دوس داریم با چادر ببینیمت.خلاصه دو شب قبل تاسوعا با مامان رفتم واس خودم یه چادر مشکی گرفتم.کلی هم ذوق داشتم که قراره محرمو چادر بپوشیم اما خداییش فکر نمیکردم این قدر سخت باشه.این چند روز هزار بار چادر و مقعنم با هم دیگه جلو همه افتاد زمین هزار بار چادر زیر پام و اومد و پخش زمین شدم و کلی خاکی شد و ..... 

اما تجربه جالبیه

با اینکه به نظرم چادر گرفتن سخت ترین کار دنیاس.بین خودمون باشه اما میتونم مانتوهایی که دوسشون دارم و بیرون میپوشمو تو دانشگاهم بپوشم.مانتو هایی که شاید یه کم تنگ تر یا کوتاه تر یا جیغ ترن!اینم یه حسنه

اما امروز با چادر و اون وعضی که من داشتم و 12 ساعت کلاس واقعا وحشتناک و روانی کننده بود

خوشحالم که میتونم یه هفته بدون اینکه نگرانی پاک کردن لاک موقع نمازو داشته باشم ناخونامو خوشکل کنم.پس پیش به سوی زیبایی.

دست و جیغ و هوراااا